دو سربدار آزادی!

دو یار دبستانی، دو همرزم زندانی و دو سربدار آزادی!

 

حدودآ اوائل سال ۱۳۶۵ بود که با «رضا نعمت بخش» در زندان دستگرد اصفهان همبند شدم. فکر میکنم تازه به این بند عمومی منتقل شده بود. جوانی مودب، متین و خوش سیما، با شخصیتی پخته و با وقار که خیلی زود توجه و تحسین دیگر زندانیان و بخصوص بچه های قدیمی و با تجربه تر زندان را جلب میکرد. بویژه که او از خانواده ای خوشنام و سرشناس میامد... پدرش از بازاریان قدیمی و معتمد اصفهان بود و برادر بزرگترش مجاهد خلق «اکبر نعمت بخش» از چهره های شناخته شده و آزادیخواه شهر بود که سال شصت پس از فرار از تورهای امنیتی سپاه اصفهان، بعد از یکسال زندگی مخفی در تهران دستگیر و سرانجام در سال ۶۲ در اوین تیرباران شده بود. ضمن اینکه دو پسر دیگر این خانواده نیز در همان دوران دستگیر و مدتها در زندان بسر برده بودند.

«رضا» آخرین فرزند این خانواده بود و فقط ۱۸ سال داشت که اواسط سال ۶۴ توسط اکیپ پاسداران وماموران امنیتی در منزل خانوادگیشان دستگیر میشود و بعد از تحمل ماهها بازجویی و انفرادی و شکنجه در بازداشتگاه مرکزی سپاه و همینطور زندان «هتل اموات»، بالاخره در بیدادگاه اسلامی محکوم به ۸ سال حبس شده و به زندان «دستگرد اصفهان» منتقل میشود.


«فرخزاد اتراک» نیز از آن بچه های پاک و بی باکی بود که همزمان با رضا در سال ۶۴ دستگیر شد در حالیکه او هم فقط ۱۸ ساله و دانش آموز دبیرستان بود. فرخزاد پس ازماهها بازجویی و تحمل شکنجه و سلول انفرادی در زندان مخفی و مخوف «هتل اموات»، سرانجام در بیدادگاه آخوندی به ۱۵ سال زندان محکوم شده بود و من بعدآ در بند عمومی زندان دستگرد اصفهان قبل از اینکه او را به بند تنبیهی ۵ ببرند، مدتی با او همبند بودم.

برادر بزرگترش فرهاد اتراک نیز که دانشجوی سال سوم دانشگاه بود در سال شصت در تهران دستگیر شده و محکوم به ۱۸ سال زندان شده بود و در زندانهای مخوف پایتخت (اوین و قزل حصار و گوهردشت) بسر میبرد. برادر بزرگتر دیگرش فرزاد اتراک دانشجوی مهندسی الکترونیک پلی تکنیک تهران هم در همان دهه شصت بعنوان یک رزمنده آزادی به ارتش آزادیبخش ملی پیوسته بود.

«فرخزاد» که در خانه او را علی یا علیمردان صدایش میکردند، پسری رشید، خوش تیپ، ورزشکار و با اعتماد به نفس بود که وقتی در جمع بچه های قدیمی زندان، بطور خصوصی و بدون پرهیز امنیتی شروع به صحبت میکرد تازه متوجه دانش و توان تئوریک و انگیزه و اعتقاد عمیق او نسبت به راه و آرمان مجاهدین میشدیم. رضا و فرخزاد، این دو یار دبستانی که در بیرون زندان، دوست و همرزم بودند، در بند عمومی زندان نیز با هم صمیمی و همدل و همگام بودند و البته هردو از روحیه بالایی نیز برخوردار بودند.

پختگی سیاسی و باور اعتقادی و نظم و انضباط رفتاری که بچه هایی همچون رضا نعمت بخش و فرخزاد اتراک داشتند براستی بسیار بیشتر و بالغ تر از سن و سال جوانشان بود و این بطور قطع محصول فرهنگ سیاسی و جو روشنفکری حاکم بر محیط خانواده و البته آموزشی بود که از برادران و یا خواهران مجاهد ارشدشان کسب  کرده بودند. عزیزانی که پیشتر در این راه جاودانه شده بودند.


در آن موج جدید دستگیریها طی سالهای ۶۳ و ۶۴ در اصفهان، عمدتآ افراد جوانسال و دلیری همچون «رضا نعمت بخش» و «علی اتراک» و «کورش شجاعی» و «نسرین شجاعی» و «فریبا احمدی» و «فرحناز احمدی» و «فرهاد خرازیها» و «کاظم منافی» و «ستار بامنیری» و «محمدعلی عربیان» و «رحیم آزادیخواه» و «منصور ملکوتی» و «یحیی باغبانی» و دهها دلاور دیگر دیده میشدند که در شرایط خفقان مطلق، جسورانه و آگاهانه پا به میدان مبارزه گذاشته بودند و با تشکیل هسته های مقاومت مرتبط با تشکیلات خارج از کشور مجاهدین خلق، وارد کارزار مبارزه سیاسی و البته مخفیانه با رژیم تبهکار اسلامی شده بودند.

این در حالی بود که پس از تجربه تلخ و خونین سال شصت، دیگر بر همگان روشن شده بود که هر گونه مبارزه جدی و مقاومت سازمان یافته علیه این افعی های عمامه دار، بهایی بس گران می طلبد و چه بسا در چشم انداز نزدیک، سرانجامی جز دستگیری و زندان و شکنجه و اعدام دربرنخواهد داشت!

با این وجود، در آن مقطع زمانی خاص دهها زندانی تازه دستگیر شده جدید در کنار صدها زندانی قدیمی تر، در واقع ستون فقرات مقاومت در بندهای زندان بودند که در مقاطع بعدی، خط مقدم مقاومت را در بند زنان و بندهای مردان در زندان اصفهان شکل میدادند و البته شرایط طاقت فرسایی را هم متحمل میشدند.

تا اینکه سرانجام در میانه تابستان تب دار سال شصت و هفت، با فتوای «نسل کشی» دیو جماران،  تمام زندانیان مجاهد اصفهان، دسته دسته با چشمان و دستانی بسته، در مقابل کمیسیون مرگ  قرار گرفتند و همگی با دفاع از هویت سیاسی و کرامت انسانی خود محکوم به مرگ شدند و سرانجام آن جان های شیفته، شکست ناپذیر و پرغرور از دروازه مرگ گذشتند و به سرای جاودانگی پرکشیدند.

آری، آن دو یار دبستانی و دو همرزم زندانی نیز سرانجام در «بیکران ۶۷» سربدار راه آزادی شدند! وقتی سنگ مزار فرخزاد اتراک عزیز را که بعدها توسط خانواده اش نصب شده و جدیدآ عکس آن توسط کانونهای شورشی فرستاده شده نگاه میکردم با دیدن تاریخ تولد واقعی و تاریخ کشته شدنش بی اختیار میخکوب شدم؛ چرا که روز تولد و روز مرگش دقیقآ یک روز است: یازدهم مرداد!

حیرت انگیزتر آنکه در دفاتر داخلی گورستان باغ رضوان اصفهان که مشخصات مزار بچه های اعدامی تابستان ۶۷ در آرشیو الکترونیکی آن ثبت شده و من چند سال پیش موفق شدم از آنها کپی برداری کنم، تاریخ تولد شهید فرخزاد اتراک بطور عجیبی سال ۱۲۵۰ ذکر شده است! یعنی اینکه آن جوان رشید در زمان مرگ یک پیرمرد ۱۱۷ ساله بوده است.

این در حالیست که تبهکاران جمهوری جمجمه و جنایت، برای رد گم کردن و تحریف حقایق و اسرار آغشته بخون آن تابستان سیاه، در همان آرشیو دیجیتالی گورستان باغ رضوان اصفهان، تاریخ تولد خیل سربداران تابستان شصت و هفت در اصفهان و از جمله تاریخ تولد رضا نعمت بخش دلیر را اول فروردین ۱۳۶۷ ثبت کرده اند. به این ترتیب، رضا هم در موقع مرگ یک نوزاد چند ماهه بوده است!


این حکایت، فقط گوشه ای از تاریخچه پر رنج و خون جنبش مقاومت برای آزادی در میهن اسیر ما ایران است. این دادخواهی یک نسل پس از چهل سال سیاه است، نسلی که از جان و جوانی خود گذشت و در مقابل «فاشیسم مذهبی» با تمام توش و توان مقاومت کرد. نسلی که سوخت ولی با دشمن نساخت. نسلی که هم اکنون نیز به فرمان «
مسعود» و در کنار نسل جوان و جلودار جامعه و دوشادوش رزمندگان آزادی و کانونهای شورشی، تا روز بزیر کشیدن ملایان و جلادان جمهوری اسلامی، از پای نخواهد نشست!


فرخ حیدری

 شهریور ۱۴۰۱

HeidariFarrokh@gmail.com

www.farrokh-heidari.blogspot.com

-------------------------------------------------------------------------------------------------------

پانویس:

۱- لینک مقاله تحقیقی « قتل عام تابستان ۶۷- رازها، مزارها، نام ها » - فرخ حیدری

http://farrokh-heidari.blogspot.com/p/blog-page_79.html

۲- مصاحبه رزمنده آزادی «فرزاد اتراک» با تلویزیون «سیمای آزادی» در باره دو برادر سربدارش فرهاد و فرخزاد اتراک

   https://vimeo.com/190969456

 









هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر