دمپایی زندان!

دمپایی زندان!

اولین پایی که منو پوشید یک زندانی بود، این جوری شد که منم راه افتادم  و اینور و اونور میرفتم و با همه بودم. 

حالا توی یک زندان شلوغ و توی یه راهرو دراز دربسته، مرتب جابجا میشدم و دست به دست میشدم، یعنی منظورم اینه که پا به پا میشدم! 
خوبیش هم به همین بود، اصلآ دمپایی بودن یعنی همین، وگرنه که میشدم یه جنس بنجُل مثل یه لنگه کفش بی فایده و دور افتاده. خلاصه، سرگذشت من این جوری شروع شد... 

ابرهای سیاه و باران خون - بچه ها ما رفتیم صفا!

ابرهای سیاه و باران خون - بچه ها ما رفتیم صفا!


برای نسل ما و بخصوص بچه های مبارز و مجاهد اصفهان، مهرماه سال شصت از سیاهترین و هولناکترین ایام چهل سال گذشته بود، هنگامی که دیو اختناق تنوره میکشید.

شیر در زنجیر

شیر همان شیر بُوَد گرچه به زنجیر بُوَد


در ورودی سالن ورزشگاه سرپوشیده دانشگاه اصفهان در سال ۱۳۵۸ و در شرایطی که همه جا صحبت از انقلاب و اسلام و امام بود، تابلویی با این بیت شعر به چشم میخورد: 
«شیر هم شیر بُوَد گرچه به زنجیر بُوَد»
شاید کمتر کسی میدانست که بانی نصب آن تابلو، محبوبترین کشتی گیر ملی پوش اصفهان در آن دوران یعنی هوشنگ منتظرالظهور بود و چه بسا خود هوشنگ هم نمیدانست که روزی همان شیر در زنجیر خواهد شد.

زندانیان دستگیری مجدد

زندانیان دستگیری مجدد!

در جریان کشتار بزرگ تابستان شصت و هفت در اصفهان، علاوه بر زندانیان حکم دار و مقاوم قدیمی، زندانیان «دستگیری مجدد» را هم که بیشترشان محکوم به حبس شده بودند، و حتی بچه های تازه دستگیر شده و زیر بازجویی را هم که هنوز جرم اثبات شده ایی نداشتند، فقط به اتهام ارتباط با تشکیلات مجاهدین، در مقابل «هیئت مرگ» قرار دادند و بیرحمانه درو کردند. حیرت انگیزتر آنکه تعدادی از زندانیان تازه آزاد شده و یا موقتآ به مرخصی رفته را هم بدون هیچ اتهام یا جرم مشخصی صرفآ بخاطر سابقه هواداری، دوباره احضار و دستگیر کردند و به مسلخ بردند.

«قتل عام» ۶۷ در اصفهان: رازها، مزارها، نام ها

«قتل عام» ۶۷ در اصفهان: رازها، مزارها، نام ها



چگونگی آغاز و پایان فاجعه، شروع ملاقاتها و اعلام گورها به خانواده ها، سنگ قبرها و راز مزارها، گورهای گمنام و اسرار آغشته به خون، نام ها و مزارهای کاروان ۶۷ اصفهان، سرنوشت تنها زندانی جان بدربرده از کشتار ۶۷ اصفهان، اعدام زندانی چپگرای خوزستانی در بحبوحه کشتار در زندان اصفهان، تصاویر زندانیان مجاهد قتل عام شده و عکس مزارهایشان و اسناد هولناکی از آرشیو داخلی گورستان... و حکایت همچنان باقیست!

«لاله های واژگون» ۶۷ از شهر گلها

«لاله های واژگون» ۶۷ از شهر گلها


این روایتی ست از زندگی کوتاه دو نوجوان فداکار و آزاده، دو مجاهد جانفشان و دو «لاله واژگون» که در زادگاه خانوادگیشان، شهر گلها «گلپایگان» جوانه زدند و هر کدام با خون دل سالیان باغبان های پرمهرشان روئیدند و به دشت انسانیت پا نهادند و تازه گل وجودشان در «بهار آزادی» در حال شکفتن بود که دیو پلید دوران، خمینی تبهکار از راه رسید... و از آن پس هیچ کشتزار و گلزاری در ایران زمین نبود که از گزند آن «نفرین مجسم» در امان بماند ... 

قرنطینه زندان، هتل اموات، کرونا

قرنطینه زندان دستگرد اصفهان، انفرادی «هتل اموات» و حالا کرونا!


بخاطر شرایط هولناک سلولهای انفرادی و محیط مادون انسانی آن زندان، بازجویان بیرحم اصفهان در سال شصت، آن زندان عجیب و ناشناخته را با تمسخر «هتل» می نامیدند و زندانیان زیربازجویی را تهدید میکردند که بزودی به «هتل» فرستاده میشوید تا بفهمید زندان یعنی چه!... و از آنجایی که در آن ایام بیشتر زندانیان اعزامی به این زندان مخفی، محکوم به مرگ میشدند و زنده برنمیگشتند، در بین بچه های زندان اصفهان از همان تابستان شصت، آنجا معروف به «هتل اموات» شد... جایی که با طنز گزنده ای به همدیگر میگفتیم: عمودی میروی و افقی برمیگردی!