این حکایت، فقط گوشه ای از تاریخچه پر رنج و خون جنبش مقاومت برای آزادی در میهن اسیر ما ایران است. این دادخواهی یک نسل پس از چهل سال سیاه است. نسلی که از جان و جوانی خود گذشت و در مقابل «فاشیسم مذهبی» با تمام توش و توان مقاومت کرد. نسلی که سوخت ولی با دشمن نساخت...
* شقایق های دشت سوخته
***** مجموعه مقالات و خاطرات زندان - فرّخ حیدری *****
هالو در امتداد توهَم
پدر عزیزم رفت
بابای من هم درگذشت، مثل بسیاری از پدر و مادرهای دیگر... در حالیکه ما تبعیدیان و بازماندگان این کابوس چهل ساله، حتی نمیتوانیم در لحظه «وداع آخر» نیز همراه با آن عزیزان باشیم. پدران و مادران فداکاری که هست و نیست شان را نثار فرزندان خود کردند و خدا میداند چه سختیها و ناملایماتی را تحمل کردند... و من سی و دو سال بود که دیگر او را ندیده بودم.
منوچهر براتی، آموزگاری که سلاح بدست گرفت
منوچهر براتی، این آموزگار روشنفکر و آزادیخواه، بعد از تحمل پنج سال حبس و حرمان، سرانجام اواسط سال ۶۵ از بند و زندان اصفهان آزاد شد... تا اینکه اوایل سال ۶۷ توانست از جهنم خمینی خارج شود و برای دریدن تور اختناق و گشودن راه آزادی، به یارانش در اشرف به پیوندد و سلاح بدست بگیرد...
نسرین، سمبلی از معصومیت به غارت رفته یک نسل
دمپایی زندان!
اولین
پایی که منو پوشید یک زندانی بود، این جوری شد که منم راه افتادم و اینور و اونور میرفتم
و با همه بودم.
ابرهای سیاه و باران خون - بچه ها ما رفتیم صفا!
ابرهای سیاه و باران خون - بچه ها ما رفتیم صفا!
شیر در زنجیر
در ورودی سالن ورزشگاه سرپوشیده دانشگاه اصفهان در سال ۱۳۵۸ و در شرایطی که همه جا صحبت از انقلاب و اسلام و امام بود، تابلویی با این بیت شعر به چشم میخورد:
زندانیان دستگیری مجدد
«قتل عام» ۶۷ در اصفهان: رازها، مزارها، نام ها
چگونگی آغاز و پایان فاجعه، شروع ملاقاتها و اعلام گورها به خانواده ها، سنگ قبرها و راز مزارها، گورهای گمنام و اسرار آغشته به خون، نام ها و مزارهای کاروان ۶۷ اصفهان، سرنوشت تنها زندانی جان بدربرده از کشتار ۶۷ اصفهان، اعدام زندانی چپگرای خوزستانی در بحبوحه کشتار در زندان اصفهان، تصاویر زندانیان مجاهد قتل عام شده و عکس مزارهایشان و اسناد هولناکی از آرشیو داخلی گورستان... و حکایت همچنان باقیست!
«لاله های واژگون» ۶۷ از شهر گلها
این روایتی ست از زندگی کوتاه دو نوجوان فداکار و آزاده، دو مجاهد جانفشان و دو «لاله واژگون» که در زادگاه خانوادگیشان، شهر گلها «گلپایگان» جوانه زدند و هر کدام با خون دل سالیان باغبان های پرمهرشان روئیدند و به دشت انسانیت پا نهادند و تازه گل وجودشان در «بهار آزادی» در حال شکفتن بود که دیو پلید دوران، خمینی تبهکار از راه رسید... و از آن پس هیچ کشتزار و گلزاری در ایران زمین نبود که از گزند آن «نفرین مجسم» در امان بماند ...
قرنطینه زندان، هتل اموات، کرونا
چهار رفیق شفیق!
آن چهار انسان شریف، و آن چهار رفیق شفیق، فداییان خلق: قادر جرار، علی اکبر مرادی، مجتبی محسنی و اسفندیار قاسمی نام داشتند که سرانجام در زندان اصفهان فدای خلق محبوبشان شدند... و این روایت من است از سرگذشت آن عزیزان همبند و یاران دردمند!
بیاد شقایق های دشت سوخته!
مرغک هشیار و جوجه نافرمان
مادر عزیزم خیلی دوستت دارم، روزت مبارک، دلت شاد و لبت خندان باد!
پس هستی من ز هستی اوست – تا هستم و هست دارمش دوست
ادامه مطلب
گزارش مستند کشتار هولناک ۶۷ در اصفهان
آواز پرغرور مردان و زنانی است بیشکست که از دروازه مرگ میگذرند.
دلاورانی که پیشاز مرگ آینده را زیستهاند.
تقدیم به بهتر از گل
«خیرمقدم - تقدیم به بهتر از گل، به امید بهار بزرگ و سراسر گل!»
ادامه مطلب
نابود باد بنیاد بیداد!
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد!
ادامه مطلب
شما جنایتکارید!
ادامه مطلب
یوسف های گم گشته و هرگز بازنگشته!
خانواده هایی که با تحمل رنج سالیان، در جلوی درِ زندانها و بیدادگاهها، بی تاب و بی قرار در آرزوی بازگشت «پرستوهای مهاجر» به خانه و کاشانه خویش بودند و در پی عزیزان دُردانه خود به هر دری میزدند... چه بسا بسیاری شان چشم انتظار و دلسوخته سر بر بالین مرگ نهادند در حالیکه تا آخرین دم حیات با خود و خدای خود زمزمه میکردند:
سید فخر طاهری
ادامه مطلب
تانگوی اتمی اوباما با اونا!
نسل کُشی در سکوت
خانوادهِ رنج و رزم و آزادی
بریده باد...!
آندرانیک و رویای آبی عشق و آزادی
موضعگیری شجاعانه ی که علاوه بر تهدیدات جدی امنیتی از طرف رژیم تروریستی جمهوری اسلامی، بهرحال در آن دوران برای بخشی از محافل هنری ساکن لس آنجلس، خط قرمز محسوب میشد... ادامه مطلب
من اولین رئیس جمهور ایران خواهم شد!
امام زمان در سلول مهدوی کنی!
ادامه مطلب