موش‌ها و آدم‌ها در انفرادی

موش‌ها و آدم‌ها در انفرادی
زندان «هتل اموات» اصفهان

در همان شب اول ورودم به سلول جدید، در نیمه های شب و موقع خواب، با شنیدن صدای مبهم و غریبی بیدار شدم. در همان حالتی که سرم زیر پتو بود و کاملآ کز کرده بودم برای چند ثانیه، بی حرکت ذهنم را متمرکز کردم تا بفهمم چه خبر است. یکباره صدای کِرِتُ کِرِت دنباله داری را در نزدیکی خودم شنیدم. لحظه ی مکث کردم و ناگهان متوجه شدم که چه فاجعه ایی در حال اتفاق است! با شتاب از زیر پتو درآمدم و نشستم و در همان حال...  ادامه مطلب



براستی مرز بین دوستی و دشمنی کجاست؟



براستی مرز بین دوستی و دشمنی کجاست؟
نقدی بر «نامه سرگشاده» به مسعود رجوی
 پس از شروع موج جدیدی از نفرت پراکنی و جنگ کثیف روانی از طرف وزارت اطلاعات ملایان علیه مجاهدین خلق،  و بخصوص با انتشار باصطلاح نامه سرگشاده ایرج مصداقی برعلیه آقای مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت ایران، که با کین توزی بیسابقه و بی پرنسیبی اپورتونیستی، با سیاه کردن صدها صفحه در فضای مجازی قصد سیاه نمایی چهره مقاومت و مبارزات پنجاه ساله «نسل مجاهدین» به رهبری «مسعود» را داشت، سعی کردم در مقابل حرمت شکنی و داوریهای ناعادلانه این «دوست سابق» نسبت به نسلی که به آن تعلق دارم، در منتهای متانت و البته با منطقی مبتنی بر واقعیات انکارناپذیر، پاسخی روشنگر و نقدی منصفانه ارائه بدهم. در واقع این نقد، پاسخ و « دفاعیه» من بود در آن برهه نسبت به «کیفرخواست» شریرانه ای که یک نسل سراپا خونین را متهم به هر اتهامی میکرد.


نوروز همراه با یک زندانی محکوم به مرگ

نوروز همراه با یک زندانی محکوم به مرگ!

یک روز مانده به عید نوروز بود که برای اولین بار او را در سلولش دیدم. تک و تنها نشسته بود. وقتی پاسدار درِ سلول را پشت سرمان بست لبخندی زد و نیم خیز شد و خوشامد گفت. با همان سادگی و بی ادایی بچه های آن دوران، هردو در آن سلول تنگ بدون تکلف روبروی هم نشستیم و به دیوار تکیه دادیم... خودش را "مهرداد" معرفی کرد. جوانی خوشرو، لبخند به لب و مودب بود. در پاسخ به اولین سوال معمول هر زندانی، که علت دستگیری و جرمش را پرسیدم گفت: "مجاهدین" البته با یک لبخند شیطنت آمیز!... بدون اینکه منتظر سوال او بشوم گفتم: من هم همینطور...  ادامه مطلب

زندان و زنان خبیث

زندان و زنان خبیث!
آخرین باری که بازجوی بی وجدان در آن نوبت بازپرسی بر سر آن دختر جوان زد، او با همان مظلومیت ولی این بار با لحنی اعتراضی گفت: «چرا من را اینقدر میزنید، من یک زنم!» و آنوقت آن یکی بازپرس که نقش ارشدتری هم داشت با لحن سرد و کینه خاصی گفت: «شما زنها همین جوری هم خبیث هستید چه برسد به اینکه منافق هم باشید!»
دو سه سالی بود که ما دوزخیان روی زمین، الطاف "دوران طلایی امام" را با جسم و جان خود و یاران عزیزمان، بطور مستقیم در زندان تجربه میکردیم و از هر توهین و تحقیر فیزیکی و روانی هم بی نصیب نبودیم و البته ذره ایی تردید یا توهّم نیز نسبت به ماهیت رژیم نداشتیم. با این حال انکار نمیکنم که شاید تا آن موقع هیچوقت شرایط بسا سختتر و ناعادلانه تر دختران و زنان دربند را در مقایسه با خودمان در بند مردان، حس و لمس نکرده بودم.   ادامه مطلب


مگر "حضرت آیت الله" چه بدی در حق ما کرده؟

 
 
مگر "حضرت آیت الله" چه بدی در حق ما کرده!
 
هنوزم بخوبی به یاد میاورم که در دادگاه دوم، حجت الاسلام عبداللهی حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی، وقتی نگاهش به اعلامیه دست نویس تبلیغی روی پرونده ام افتاد که در پائین آن با حروف درشت شعار «مرگ بر خمینی» با دست خط من نقش بسته بود، با چشمانی دریده و قیافه ایی کاملآ حق بجانب و با لحن زنگ داری که بوی خون میداد رو به من کرد و پرسید: «مگر حضرت امام چه بدی و ظلمی در حق شما کرده که العیاذ بالله خواستار مرگ ایشان شدید!...»   ادامه مطلب...
 


مشایی، "کلک مرغابی" احمدی نژاد؟

 
مشایی، "کلک مرغابی" احمدی نژاد؟
فضای غالب سیاسی کنونی نشان دهنده پیچیدگی طرح فریب و مانورهای گمراه کننده تیم امنیتی احمدی نژاد است که چگونه و با چه حیله گری با ایجاد فضای اغتشاش ذهنی، همه نگاه ها را روی "رحیم مشایی" متمرکز کرده و در واقع با این "کلک مرغابی" همه تیرهای مخالفین و رقبایش را به سمت هدفی متحرک و غیر واقعی، منحرف کرده و به هدر میدهد... سوال مهم البته این است که کاندید اصلی تیم احمدی نژاد در این انتخابات چه کسی میتواند باشد؟
حدود دو ماه به "انتخابات" ریاست جمهوری اسلامی باقی مانده و محافل مختلف و متضاد سیاسی داخل و خارج از کشور بطور روزافزونی، به بحث و گمانه زنی در این باره میپردازند. البته طیف گسترده اپوزیسیون رژیم اسلامی در تبعید و حتی بخش بزرگی از فعالین سیاسی در میهن اسیرمان ایران، از دیرباز و بدرستی، انتخابات در جمهوری اسلامی را اساسآ "نمایشی" و فاقد مشروعیت اجتماعی و مغایر با معیارها و فرایندهای دمکراتیک دانسته و میدانند. بخصوص با در نظر گرفتن شیوه تعیین کاندیداهای مجاز برای ورود در این پروسه باصطلاح انتخابات - که طی سه دهه اخیر تمامآ افراد خودی، مطیع ولایت و کارگزار همین رژیم جور و جنایت بوده اند - هیچ تردیدی در نمایشی بودن رای گیری و هیچ و پوچ بودن رای و نظر جمهور مردم، نبوده و نیست.   ادامه مطلب...ـ

مصاحبه تلویزیونی فرخ حیدری با شهرام همایون

شکست سنگین ملایان و پیروزی بزرگ آزادیخواهان ایران


مصاحبه تلویزیونی  فرخ حیدری با شهرام همایون
 
 
https://youtu.be/YT4e8AV12gU

 

ماجراجویی و رجزخوانی ملاهای جنگ طلب



گفتگوی تلویزیونی فرخ حیدری و حسن داعی 

https://youtu.be/-xcrSML4WlE
 
 
 
 

زنجیرۀ بی پایان قتلهای سیاسی در ایران

نوستالژی نسل سوخته

مصاحبه با تلویزیون کانال یک

مشاور عالی جنایت

 
مشاور عالی جنایت!
 
 

کاروان سیاسی-امنیتی احمدی نژاد و همراهان، ظاهرآ به انضمام اهل و عیالان مربوطه، تحت پوشش دیپلماتیک و البته بعنوان عالیترین هیئت نمایندگی "جمهوری اسلامی" برای شرکت در اجلاس سران "سازمان ملل متحد" وارد نیویورک شدند و پیشاپیش خودشان از تدارک گسترده برای این آخرین حضور در مجمع عمومی ملل متحد خبر داده اند. در این جمع "سابقه دار" شاید سوابق سیاه یک چهره خاص، چه بسا تحت الشعاع چهره نفرت انگیز خود احمدی نژاد، کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

"مجتبی ثمره هاشمی" که تا چندین سال پیش در ساختار سیاسی حکومت و بافت مافیایی قدرت، از عناصر ناشناخته و در زمره "سربازان گمنام امام زمان" بود، بناگاه حضورش بعنوان "مشاور ارشد" شخص رئیس جمهور، از همان ابتدا حتی در بسیاری از رسانه های وابسته به رژیم نیز با این سوال تعجب برانگیز مواجه شد که « این شخصیت پشت پرده دولت کیست؟!»  ادامه مطلب...
 

به کدامین گناه کشته شدند؟

به کدامین گناه کشته شدند؟

(خاطراتی از زندان اصفهان تحت حاکمیت ملایان – قسمت  دوم)
 مدتها بود روی چمن های محوطه داخلی سپاه پاسداران اصفهان با چشم بند نشسته بودم.... بار اولی نبود که توسط گزمه های آخوندی دستگیر میشدم و طبعآ از شیوه های برخورد آنان و پروسه دستگیری و بازجویی تجربیاتی داشتم. با این حال، اینبار در شرایط کاملآ متفاوت و فضای غریبی قرار گرفته بودم. همزمان با سرکوب خونین تظاهرات سی خرداد بخصوص در پایتخت و آغاز اعدامهای دسته جمعی جوانان در تهران حتی بدون مشخص شدن نام قربانیان، ابرهای تیره و تار اختناق و ارتجاع، آسمان سیاسی-اجتماعی کشور را فراگرفته بود. نفیر نفرت انگیز دیو پلید جماران، و موج خون و جنون و فرمان و فتوای کشتار، و تاخت و تاز باندهای سیاه و تبهکار در هر کوی و برزن، خبر از تغییر دوران و آغاز فاجعه ای میداد که ابعاد واقعی آن برای هیچکس قابل تصور نبود...

امیر، یلی بود از سیستان



«امیر» یلی بود از سیستان!


اواخر شهریور ماه سال ۱۳۶۰ بود که در یک بعد از ظهر غم انگیز و پرآشوب، "امیر حیدری" را در هواخوری زندان سپاه اصفهان دیدم و هنوز بعد از سی و چند سال چهره و نام و یاد  و خاطره او در ذهن و دل من غوغا میکند...


***