چهار رفیق شفیق!

چهار رفیق شفیق!

هر چهار نفرشان، یکی عرب، یکی کُرد، یکی از استان مرکزی و دیگری از خطّه جنوب، همرزم و هم پرونده بودند و البته همگی شان هموطنانی بودند با شخصیتی استوار و آرمانهایی والا، و اتفاقآ به همین دلیل ملایان تبهکار بیشتر از سه سال آنان را در زیر تیغ و حکم اعدام معلق قرار دادند. 
آن چهار انسان شریف، و آن چهار رفیق شفیق، فداییان خلق: قادر جرار، علی اکبر مرادی، مجتبی محسنی و اسفندیار قاسمی نام داشتند که سرانجام در زندان اصفهان فدای خلق محبوبشان شدند... و این روایت من است از سرگذشت آن عزیزان همبند و یاران دردمند!

بیاد شقایق های دشت سوخته!

بیاد شقایق های دشت سوخته!

حتی در آن دوران و در هنگامه سوگواریها و مرثیه گورستانها و در شرایط هولناک بجامانده از آن سونامی مرگ، بازهم بطور حیرت انگیزی در آن «دشت سوخته» شقایق های عاشقی سربرآوردند که براستی مظهر رویندگی و بالندگی و نماد جانفشانی و مقاومت یک نسل برای آزادی بودند... و این حکایتی ست از سرگذشت تنی چند از آن شقایق های دشت سوخته!

مرغک هشیار و جوجه نافرمان

گفت با جوجه مرغکی هشیار - که ز پهلوی من مرو به کنار!

سالهاست که بناچار از مادرم دورم؛ واقعآ نمیدانم، شاید دیگر هرگز نتوانم او را ببینم، در آغوش بگیرم و ببوسم. ولی از همین جا به «مرغک هشیار» زندگیم که خیلی عاشق جوجه هایش بود میگویم: 
مادر عزیزم خیلی دوستت دارم، روزت مبارک، دلت شاد و لبت خندان باد!
پس هستی من ز هستی اوست – تا هستم و هست دارمش دوست 
ادامه مطلب