زندان دستگرد اصفهان - قسمت اول



 

مسئولین جنایات دهه شصت در زندان دستگرد اصفهان

قسمت اول - حاجی اُخروی

 

برای بسیاری از بچه های نسل ما، نسلی که در دهه پنجاه خورشیدی، سنین نوجوانی و یا عنفوان جوانی را میگذراندیم، اصفهان یا همان «نصف جهان» با همه طبیعت سرشار وشادابش و آثار تاریخی جذابش، بعنوان یکی از زیباترین شهرهای ایران زمین، دنیایی از خاطرات شیرین فردی و خانوادگی را به همراه داشت و البته کناره های سرسبز و دل انگیز زاینده رود نیز همواره میعادگاه بسیاری عشق ها و دوستی های ماندگار بود...

با ورود خمینی و ظهور «فاشیسم مذهبی» و شروع سرکوب سراسری سال شصت، بناگاه تمام هست و نیست ما و شهر ما و نسل ما و مردم ما و میهن ما، دستخوش طوفان سهمگینی شد که هنوز بعد از چهل و چهار سال سیاه، در سپهر سیاسی اجتماعی ایران زمین جولان میدهد و از کابوسش رهایی نیافته ایم.

طی دهه سیاه و خونین شصت در اصفهان همچون همه جای ایران، جنایات بیسابقه و بیرحمانه ای اتفاق افتاد که بخش اعظم آن فجایع نه تنها هنوز پنهان مانده و بیان نشده بلکه بار عظیم آن، در انتظار روز بزرگ حسابرسی و اجرای عدالت، همچنان بر دوش حافظه تاریخی و وجدان اجتماعی خلق ما سنگینی میکند.

زندانها و زندانیان سیاسی اصفهان، در آن دهه خون و جنون، یکی از کانونها و سوژه های جنایات هولناک ملایان بودند که اینک با ارائه این مجموعه گزارش تحقیقی که محصول پیگیریهای طولانی در فضای مجازی و همکاری با تعدادی از همبندان تبعیدی میباشد، تعدادی از مسئولین و پاسداران دست اندرکار «جنایت علیه بشریت» در زندان اصلی اصفهان معروف به «زندان دستگرد» برای پاسخگویی و حسابرسی ملی و بین المللی در پیشگاه عدالت، به «جنبش دادخواهی» معرفی میشوند.

 

از ریاست زندانهای استان تا ریاست زورخانه های اصفهان!

سید رضا اُخروی، معروف به «حاجی اخروی» با کارت ملی شماره ۱۲۸۶۳۲۲۷۴۱ اولین مدیرکل زندانها در استان اصفهان از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۵ بود که با شروع دستگیریهای گسترده تابستان سال شصت، ما بچه های سیاسی تازه دستگیر شده برای اولین بار او را بعنوان رئیس زندان دستگرد اصفهان میدیدیم. او فردی میانسال بود و تقریبآ همیشه لباس شخصی به تن داشت. بندرت در برخی مراسم رسمی، لباس سپاه پاسداران را می پوشید و البته دیدن پینه بزرگ جای مهر نماز روی پیشانیش گریزناپذیر بود!

گفتنی است که او قبل از «بهمن ۵۷» مددکار و آمپول زن بیمارستان شریعتی اصفهان (هزار تختخوابی سابق) بود. اینکه چگونه و با چه رانتی، یک آمپول زن بهداری بدون هیچ سابقه و دانش خاص قضایی یا حقوقی یا مدیریتی، به فاصله چند ماه به مقام مدیرکل زندانهای استان میرسد البته بسیار قابل تامل و پرسش برانگیز است ولی بی تردید آن لکه تیره جای مهر نماز روی پیشانیش نمیتواند بی تاثیر باشد!

حاجی اخروی بعنوان رئیس زندان اصفهان فقط گهگاهی برای سرکشی و یا سخنرانی بداخل بندها میامد. او یک فرد فناتیک مذهبی بود و در صحبتهای عمومی میگفت که همه «گروهکها و بخصوص منافقین» منحرف اخلاقی هستند و حتی حامیان بین المللی و شخصیتهای جهانی پشتیبان مجاهدین بقول خودش «هم جنس باز» هستند!

از آنجایی که حاجی اخروی دارای پیشینه ورزش زورخانه ای هم بود در بعضی مراسم مذهبی و مناسبتهایی که در سالن ورزشی تازه تاسیس زندان دستگرد، با حضور اجباری و کاملآ جداسازی شده دو سه هزار زندانی از بندهای مختلف برگزار میشد، علاوه بر چند مقام استانی همچون غلامحسین کرباسچی استاندار وقت اصفهان و یک دوجین آخوند ریز و درشت حکومتی، یک گروه از ورزشکاران باستانی هم به همراه تعدادی از حاجی بازاریهای اصفهان بطور گزینشی دعوت میشدند که علاوه بر سخنرانیهای تکراری و عذاب آور آخوندها، گاهآ یک قسمت از برنامه هم هنرنمایی ورزشکاران باستانی کار در همان گود زورخانه زندان بود که با طبل مرشد و سلام و صلوات برگزار میشد.

نکته جالب برای ما زندانیان اسیر در این معدود مراسم خاص، نحوه نگاه کردن و خیره شدن آن میهمانان ناخوانده و حکومتی نسبت به جمع ما بچه های زندانی بود. آنها انگار که برای دیدار از یک باغ وحش جدید آمده باشند؛ با نگاهی آکنده از کنجکاوی و حیرت و گاه افسوس! چشمانشان روی جمع بچه های زندانی میچرخید و سرگردان بود... نمیدانم شاید هم دنبال چهره آشنایی میگشتند. اطراف ما پاسداران زندان مستقر بودند و ما که روی زمین نشسته بودیم البته نمیتوانستیم و حق نداشتیم به آنها که روبروی ما و در طرفین جایگاه سخنرانی روی صندلی نشسته بودند نزدیک شویم ولی تردید ندارم که آنها هم حتی از همان فاصله ده بیست متری، احساس خوشایندی از نحوه نگاه و زبان رفتاری ما نسبت به خودشان نداشتند.


بهرحال حاجی اخروی بعد از اینکه سال ۱۳۶۵ از زندان دستگرد رفت، برای چندین سال در دهه شصت و هفتاد خورشیدی ریاست سازمان تامین اجتماعی اصفهان را بعهده داشت و طبعآ افراد زیادی از عناصر سرسپرده حکومتی و ماموران نهادهای امنیتی و حتی برخی پاسداران سابق زندان را هم برای پاسداریزه کردن کامل این مجتمع اداری، در آنجا استخدام کرد.


یکی دیگر از نهادهای فرهنگی و ورزشی که در طی حداقل دو دهه اخیر در تیول حاجی اخروی قرار داشت هیات پهلوانی و زورخانه ای استان اصفهان است که او به عنوان ریاست سالیان این نهاد، تمام گودهای زورخانه ای و محیطهای کشتی پهلوانی را آلوده به ویروس ارتجاع مذهبی و تبلیغات چندش آور حکومتی کرد و اساسآ این ورزش سنتی و باستانی و ملی را که اصفهان نقش پیشکسوت کشور را در آن داشت تبدیل به یک نهاد حکومتی و مبلّغ فرهنگ «فاشیسم مذهبی» کرد.

شاید یکی از علل اصلی این آلوده کردن بیسابقه محیط ورزش باستانی و لوث کردن فرهنگ پهلوانی، که همواره و بطور تاریخی مروج روحیه جوانمردی و دفاع از مردم ستمدیده و مظلوم بوده و طبعآ در مقابل ظالمان و حاکمان جبار ایستادگی میکرده، این باشد که بخصوص در اصفهان، پهلوانی همچون مجاهد خلق «هوشنگ منتظرالظهور» از همین محیط سربرآورد که علاوه بر قهرمانی کشتی کشوری، به کسب بازوبند پهلوانی هم نائل شد و بالاتر از این، بعنوان محبوبترین پهلوان اصفهان در مقابل حکومت جبار و تبهکار جمهوری اسلامی، تا پای جان ایستاد.

حاجی اخروی به خوبی هوشنگ را میشناخت چرا که او قبل از تیربارانش در مهرماه سال شصت، مدتی در زندان دستگرد اصفهان، زندانی حاجی اخروی و بقیه زیردستانش بود. حاجی قطعآ از سوابق هوشنگ بعنوان ملی پوش کشتی فرنگی و پیشکسوت ورزش باستانی و صاحب بازوبند پهلوانی کشور اطلاع داشت و میدانست با ورود هوشنگ به هر زورخانه ای و یا حتی بخاطر آوردن نامش در اصفهان مرشدها زنگ زورخانه را به صدا در میاوردند.

حاجی اخروی در مقام رئیس زندان دستگرد کاملآ اطلاع داشت که هوشنگ دلاور در همان مهرماه سال شصت علیرغم چند هفته زیر فشار و بازجویی بودن، در بند ۴ زندان هر روز بیش از دویست شنای زورخانه ای را یک نفس اجرا میکرد و میدانست که آن «شیر در زنجیر» همچنان با روحیه و پرصلابت حاضر نبود که از آرمان و اعتقادش کوتاه بیاید و به مردم مظلوم و محبوبش پشت کند.

شنیده ام که بخاطر محبوبیت استثنایی هوشنگ عزیز، آدمکشان اسلامی و جوخه مرگ خمینی در اصفهان، هوشنگ را موقع اعدام، شبانه از بقیه همبندانش جدا میکنند و او را همراه با دوست مجاهدش احمد شاطرزاده که قهرمان کشتی آموزشگاههای اصفهان بود در همان زندان دستگرد تیرباران میکنند در حالیکه همزمان دهها زندانی دیگر را از دستگرد به پادگان «باغ ابریشم» سپاه که به فاصله کمی در جنوب زندان قرار داشت میبرند و بیرحمانه به خاک و خون میکشند.

آن جنایتکاران بدرستی میدانستند که حضور هوشنگ دلاور در کنار دیگر یاران عزیزش در آخرین لحظه و در مقابل جوخه آتش، چه قوت قلب بیشتری به آن جانهای شیفته می بخشید... ولی گویا نمیدانستند که آنها همگی از روز پیوستن به این راه و آرمان، پیشاپیش یک تن و یک جان شده بودند.

بی تردید حاکمان پلید و قاتلین «پهلوان هوشنگ» و یارانش میتوانستند حدس بزنند که به زیر خاک کردن ناجوانمردانه آن بذرهای انسانی، منجر به رویش ناگزیر چه جوانه هایی از آگاهی و آزادگی و رزمندگی خواهد شد که بطور مقدم در میان خیل جوانان اهل ورزش باستانی و کشتی پهلوانی، عرصه را برای جولان ملایان حاکم بسیار تنگ خواهد کرد. در چنین زمینه ایی است که امثال حاجی اخروی سعی کردند با تصاحب غاصبانه و شخم زدن متجاوزانه آن محیطهای مستعد، و جایگزین کردن هر ارزش پهلوانی و نماد مردمی با ارتجاعی ترین عناصر مذهبی و نمادهای حکومتی، در واقع امکان برآمدن دلاوران جوانمرد و ظلم ستیزی همچون پهلوان هوشنگ را کور کنند.

باوجود این بد اندیشی باطنی، در ظاهر اما تمام دستگاه تبلیغاتی و رسانه های حکومتی با شیادی مرسومشان، از حاجی اخروی بعنوان «ریاست و سکاندار هیأت ورزش زورخا‌نه ای و پهلوانی اصفهان» نام میبرند و او را مفتخر میکنند که « اصفهان را پایتخت فرهنگی ورزش پهلوانی ایران» کرده است؛ و البته هیچ کجا بخصوص برای نسل جوان نمیگویند که او در دهه خونین شصت رئیس بزرگترین زندان سیاسی استان نیز بوده است.


حاجی اخروی همچنین سالهاست که «ریاست شورای هیأتهای مذهبی اصفهان» را هم یدک میکشد و در این زمینه دهها عکس و خبر در رابطه با جلسات سخنرانی و مراسم مذهبی و هیئت های سینه زنی و روضه خوانی ... به ریاست ایشان در رسانه های خبری داخل کشور به چشم میخورد. اینکه در نظام جمهوری اسلامی و در ساختاری که از سر تا به پایش و حتی همه اجزای کوچک و بزرگش باصطلاح «مذهبی» و طبعآ خودی است، چرا باید رئیس شورای هیأتهای مذهبی آن یک فرد با سابقه امنیتی باشد البته قابل تأمل است.

سیدرضا اخروی در یکی از سخنرانیهایش، رهایی از نهادها و ارزشهای دنیایی و طاغوتی را از دستاوردهای انقلاب و نظام مطبوعش دانسته است. اینکه ایشان مدعی است بتبع انقلاب اسلامی از نهادهای مادی و دنیایی رهایی یافته و از ارزشهای طاغوتی دوری گزیده، یک گزافه گویی ریاکارانه بیش نیست. با چند جستجوی هوشمند اینترنتی میتوان دریافت که این جناب در چندین و چند شرکت خصوصی و تجاری و سهامی بعنوان مدیرعامل یا رئیس هیئت مدیره و یا عضو هیئت مدیره یا سهامدار اصلی، طی دو سه دهه اخیر فعالیت اقتصادی و تجاری و بازرگانی کلان داشته است.

مشارکت و سرمایه گذاری در شرکت ها و کمپانی های خصوصی مختلف در زمینه واردات و صادرات محصولات فولادی و ماشین آلات مربوطه، واردات و صادرات محصولات نفتی و گازی، نیروگاه برق و واردات و صادرات ماشین آلات و تجهیزات مربوطه، صادرات و واردات کالاهای مجاز بازرگانی، واردات وصادرات انواع اقلام کشاورزی و دامی ... و البته برپایی چند موسسه پوششی خیریه و فرهنگی و دارالشفا، از آن جمله است.

بهرحال امثال من و ما بخاطر دوری از وطن و سابقه زندگی در تبعید، شناخت چندانی از جزئیات این قبیل فعالیتهای مافیای اقتصادی در داخل نداریم ولی آنهایی که از این امور اطلاعات مکفی دارند اذعان میکنند که برای تشکیل هرکدام از این شرکتها و انجام هرکدام از این اقدامات و معاملات در سیستم اقتصادی ایران، حداقل صدها میلیارد تومان پول اولیه و سرمایه در گردش لازم است.

سوالی که از حاجی اخروی باقی میماند اینست که آیا در زمان طاغوت و قبل از ملاخور شدن انقلاب هم از چنین مواهب دنیایی و طاغوتی بهره مند بوده است؟! آیا این نعمات مادی بادآورده و نجومی، پاداش به اسارت  بردن و تباه کردن جان و جوانی گلهای سرسبد نسل ما در زندانها و شکنجه گاههای ولایت فقیه نبود!؟

همین جا لازم میدانم برای رعایت انصاف و پرهیز از هر گونه اجحاف در قضاوت، یاداوری کنم که من شخصآ هیچگونه برخورد مستقیم در طول سالیان زندان با حاجی اخروی نداشتم و فقط او را مثل خیل دیگر بچه های زندان در بعضی مراسم جمعی میدیدم. ضمن اینکه همان موقع از برخی بچه های بومی اصفهانی، در زندان شنیدم که مذهبی بودن و پیشانی پینه بسته او مربوط به پیش از انقلاب بوده و از قبل هم اهل مسجد و هیآت و زورخانه بوده است. اتفاقآ یکی از دلایلی که در فضای عمومی زندان دستگرد اصفهان (تا قبل از قتل عام ۶۷) در مقایسه با زندانهای سیاسی پایتخت مثل اوین و قزل حصار و گوهردشت، و یا زندان کلان شهرهایی همچون شیراز و اهواز و تبریز... در مجموع شدت و فشار کمتری اعمال میشد، علاوه بر حضور موثر جریان نزدیک به دفتر آقای منتظری در اصفهان، شاید همین نقش نسبتآ متعادلتر حاجی اخروی بعنوان رئیس زندان بود. ضمن اینکه در پروسه بیرحمانه قتل عام تابستان ۶۷ اساسآ او دیگر مسئولیتی در زندان اصفهان نداشت.

میخواهم تاکید کنم که من هیچ عداوت شخصی نسبت به او ندارم و هر آنچه در اینجا مطرح میشود مرتبط با موقعیت اجرایی و امنیتی او در سیستم سرکوب دهه شصت و جنایات پیدا و پنهانی است که در حیطه مدیریت زندان اتفاق افتاده است؛ و همینطور حسابرسی از عملکرد او در مناصب و موقعیتهای سیاسی اجتماعی دیگری که در سطح استان اصفهان مسئولیت داشته است. بدیهی است که دیر یا زود در ایران آزاد فردا تمامی مسئولین حکومتی به تمام و کمال در پیشگاه عدالت مورد بازخواست و حسابرسی دقیق مراجع حقوقی قرار خواهند گرفت.


پهلوان اول ایران!

در همین رابطه بی مناسبت نیست یکبار دیگر برگردیم به گود زورخانه و فقط یک نمونه از عملکرد «ورزشی - فرهنگی» جناب اخروی را بعنوان ریاست «هیأت ورزش زورخا‌نه‌ای و پهلوانی اصفهان» که در یکی از بخشنامه هایش آمده مورد بازبینی قرار بدهیم... ببینید مطابق این سند چه موجود حقیری «پهلوان اول ایران» میشود!

حالا اگر ما کاری هم به آیت الله شدن و رهبر شدن یک شبه خامنه ای نداشته باشیم و حتی فرضآ از همه جرم و جنایات چهل و چند ساله او هم بگذریم، واقعآ چطور میتوان تصور کرد که یک آخوند پیزوری و تریاکی که بقول خودش «جسم ناقصی» هم دارد و حتی در طول عمرش یکبار هم پایش وارد گود زورخانه نشده عنوان «پهلوان اول ایران» را دریافت بکند که بخاطرش زنگ زورخانه ها بصدا درآید!؟

آیا این به سخره گرفتن تاریخ و فرهنگ و سنتهای اصیل و ارزشهای پهلوانی و پهلوانان نامی ایران زمین نیست؟! آیا شیادی و فرومایگی بیش از این امکان دارد؟

البته این فرمان از بالا آمده ولی اتفاقآ به خوبی هراس و وحشت ضحاک پیر و پیروانش را حتی بعد از چهار دهه، از پهلوانان واقعی مردم ایران و جوانمردان ظلم ستیزی همچون پهلوان هوشنگ منتظرالظهور نشان میدهد که این چنین سعی میکنند آن گوهرهای بی بدیل و لعل های سرخ فام را با این خرمهره ها جایگزین کنند!

جای آن ست که خون موج زند در دل لعل   زین تغابن که خزف میشکند بازارش

دور نیست روزی که با سقوط ملایان بیوطن، زنگ تمام زورخانه های میهن به احترام دختران و پسران آزادی ستان شورشی و یلان پیشکسوت ارتش آزادی به صدا در بیاید.

در قسمتهای بعدی به معرفی تنی چند از دیگر مسئولین زندان اصفهان خواهیم پرداخت.

ادامه دارد...

 

فرّخ حیدری

 شهریور  ۱۴۰۲

 HeidariFarrokh@gmail.com

www.farrokh-heidari.blogspot.com

__________________________________________________________

پانویس:

۱- لینک مقاله مربوط به پهلوان هوشنگ « شیر همان شیر بُوَد گرچه به زنجیر بُوَد » - فرخ حیدری
https://farrokh-heidari.blogspot.com/p/blog-page_36.html
 
۲- لینک یکی از گزارشات رسانه های حکومتی در مورد حاجی اخروی:
https://shorturl.at/ctO05


 


۶ نظر:

  1. با درود به شما بخاطر اين كار روشنگرانه ارزشمندتان. اينكار، دين ايست كه نسل ما به نسلهاي آينده بدهكار است و بايستي آنرا به تمام و كمال پرداخت تا هم شقاوت كارگزاران نظام ولايت فقيه بازگو شود و هم مردم ايران، با مقاومت شگفت انگيز مجاهدين و آزاديخواهان ايران كه به بهاي جواني و جانشان تسليم اين جانيان نشدند، آشنا شوند.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ممنون ایرج جان از توجه و حضورت در اینجا و البته تلاشهای بی پایانت در راه آزادی.

      حذف
  2. چه گویَمت ، که ز سوزِ درون ، چه می بینم
    ز اشک پرس حکایت ، که ما ...
    " حافظ "
    مُطرِبِ گورخانه چه می کند به شهر اندر...
    "احمد شاملو "
    حکایت ما ایرانیان داستان شگفتی است پس از سر گذراندن چندین انقلاب برای آزادی ، مهار قدرت
    شاهان مستبد و تاسیس جامعه مدنی، نهایتا در سال ۱۳۵۷، دیوی که به دلایل جبر زمان ، چندین دهه ، درون قفس ، حبس شده بود ، بیرون جست
    و با توسل به قدرت سر نیزه، قهر مطلق ، و فریب، تمام اهرم های حکومتی را قبضه کرد و درست ، در همان زمان بود که نسل آگاه و انقلابی ایران ، مقاومت و ایستادگی آغاز کرد. و نبردی شرافتمندانه ، اما نابرابر آغاز شد که تا همین امروز ادامه یافته است.
    فرخ گرامی!
    شما ، زندانی سیاسی دهه شصت ، گواه و شاهد درد و رنج انسانهائی بودید که شرافت ایرانی و نوع انسان را نمایندگی کردند. به رشته تحریر درآوردن آن وقایع و به ثبت رساندن مقاومت قهرمانان مجاهد و مبارز ، برای باقیماندن در حافظه تاریخی مردم ایران ، حتی اگر
    به اندازه یک صفحه کتابی هم به شود ، بسیار با ارزش ، و شایسته تقدیر خواهد بود.با تشکر از کار با ارزش شما./ابراهیم

    پاسخحذف
  3. ابراهیم گرامی با تشکر از کلمات پرمهرت و البته قلم توانایت در توصیف شرایط موجود در این چهل و چند ساله حاکمیت ملایان تبهکار

    پاسخحذف
  4. با درود به اقا فرخ عزیز یار دیرین و هم بند من در زندان دستگرد اصفهان که با نوشته های پربارش افشاگر چهره های جنایتکاران جمهوری اسلامی است برای ایشان و همسر مبارزش خواهر مینا انتظاری سلامتی و بهروزی ارزومندم. صادق شجاعی

    پاسخحذف
  5. با سپاس از توجه و حضور شما جناب شجاعی، همبند دردمند و دوست صمیمی

    پاسخحذف