مرغک هشیار و جوجه نافرمان

گفت با جوجه مرغکی هشیار - که ز پهلوی من مرو به کنار!

سالهاست که بناچار از مادرم دورم؛ واقعآ نمیدانم، شاید دیگر هرگز نتوانم او را ببینم، در آغوش بگیرم و ببوسم. ولی از همین جا به «مرغک هشیار» زندگیم که خیلی عاشق جوجه هایش بود میگویم: 
مادر عزیزم خیلی دوستت دارم، روزت مبارک، دلت شاد و لبت خندان باد!
پس هستی من ز هستی اوست – تا هستم و هست دارمش دوست 
ادامه مطلب

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر