زندانبان ستمگر در ردای وکیل دادگستر

 



دادستان و زندانبان ستمگر در ردای وکلای دادگستر!

 

دهه‌ شصت شمسی در تاریخ معاصر ایران، یکی از تاریک‌ترین و پرآشوب‌ترین دوره‌ها به شمار می‌آید. اعدام‌های گسترده، بازداشت‌های فله‌ای و شکنجه‌های سیستماتیک، بخش مهمی از سیاست سرکوب حکومت در آن سال‌ها بود. در این میان، محاکم شرع، بازجوها و زندانبانان در دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی، نقش محوری در اِعمال این خشونت‌ها داشتند.

طنز تلخ روزگار اما، ظهور برخی از همین افراد سنگدل و ستمکار، طی دو دهه اخیر، در قامت مدافع حقوق مدنی مردم با لباس وکیل دادگستری میباشد. کسانی که در گذشته تحت عنوان دادستان، شکنجه‌گر یا زندانبان و مأمور اطلاعاتی به شدیدترین روش‌ها زندانیان را آزار می‌دادند و چه بسا دست در خون صدها و گاه هزاران تن ازبهترین فرزندان این میهن داشتند حالا عبا و عمامه و لباس پاسداری را به کناری نهاده و ردای عدالت و وکالت دادگستری به تن کرده اند! البته این پدیده شوم، بخشی از یک پروژه امنیتی-قضایی بوده است که از حدود دو دهه پیش در این نظام اهریمنی شکل گرفته و ظاهرآ در تمام استانهای کشور عملیاتی شده است.

مقاله حاضر، یک گزارش مستند و تحقیقی است که در همین رابطه به تعدادی از پاسداران و جانیان زندان اصفهان میپردازد. این مجموعه مستند و همینطور ادامه تکمیلی آن، در واقع محصول چندین سال پژوهش و پیگیری و جستجوی اینترنتی و البته همیاری با تعدادی از زندانیان سیاسی سابق و یاران تبعیدی میباشد.

منصور مقاره عابد – مسئول واحد فرهنگی و پاسدار زندان دستگرد اصفهان

بعد از سی خرداد شصت و شروع سرکوب سراسری و خونین گروههای اپوزیسیون و دستگیریهای گسترده فعالین سیاسی، نهادی بنام «واحد فرهنگی» توسط سپاه و دادستانی انقلاب اسلامی در زندان دستگرد اصفهان شکل گرفت که تحت عنوان آموزش و ارشاد زندانیان «گروهکی» در واقع هدف اصلیش اجرای پروژه «تواب سازی» و شکستن روحیه مقاومت زندانیان از طریق کلاسهای آموزشی و جلسات طولانی و اجباری آخوندی و همینطور تخریب و زائل کردن هویت زندانیان سیاسی، با فشار فرسایشی و روانی مستمر و روزانه بود. در تمام آن سالهای پرماجرا یکی از مسئولین اصلی آن باصطلاح «واحد فرهنگی» در زندان، پاسدار منصور مقاره عابد بود.

شاید جالب باشد بدانید که این پاسدار «فرهنگی» زندان که در دهه شصت بعنوان زندانبان در بسیاری جنایات و تبهکاریهای جمهوری اسلامی علیه زندانیان دربند اصفهان، مشارکت مستقیم داشت، بعد از قتل عام و نسل کشی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ و پاک کردن «صورت مسئله زندانی سیاسی» از پیشینه و حافظه! زندان دستگرد اصفهان، ماموریت امنیتی-فرهنگی خودش را به شکل دیگری از محیط بسته زندان به نهادها و محافل هنری و بخصوص تئاتری شهر اصفهان انتقال و گسترش داد.

بر اساس شواهد موجود روی نت، او بعد از شغل شریف پاسدار زندان بودن، در دهه هفتاد با تعویض لباس سپاه و پوشیدن کت و شلوار، درمحيطهای هنری تاتر اصفهان به عنوان کارگردان سعی کرد با رانت و نفوذ امنیتی که در اختیار داشت اعتبار کسب کند و چیزی نگذشت که عضو شورای نظارت و داور جشنواره های تئاتر گلخانه ای رژیم شد.

در این فاصله علاوه بر کارگردان تئاتر و مسئول جشنوارهای هنری بودن، از تیتر «جامعه شناس» هم برخوردار شد و بتدریج متخصص و کارشناس امور روان شناختی و فعال حقوق «کودکان» نیز گردید و صد البته عنوان «دکتر» هم پیدا کرد! در ادامه این مسیر رشد و تعالی در نظام عدل اللهی، او به تهران مهاجرت! میکند و برای یک دهه هم مدیر کانون اصلاح و تربیت تهران در ارتباط با کودکان شده و سپس به مقام مشاور مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک در ایران منصوب میشود.

این البته پایان پلکان ترقی او نبود چرا که مثل بسیاری از مسئولین سابق امنیتی و قصایی این رژیم تبهکار در دهه شصت، او هم با کارنامه پاسدار و زندانبان بودن در اصفهان، دو دهه بعد و پس از انتقال به تهران، بطور رانتی یا صلواتی عنوان «وکیل پایه یک دادگستری» و عضو «کانون وکلای مرکز» را پیدا کرد و هم اکنون دارای دفتری در بالای شهر تهران در منطقه اعیانی و خوش آب و هوای لواسان میباشد!

بهرحال او نزدیک به دو دهه است که با عنوان دکتر یا وکیل، البته با ریش پروفسوری، گاه با تیتر جامعه شناس حقوقی یا کارشناس امور کودکان یا مشاور کنوانسیون حقوق کودک و یا رئیس اسبق کانون اصلاح و تربیت و همینطور وکیل پایه یک دادگستری، مرتب در رسانه های حکومتی در حال سخنرانی یا مصاحبه درباره کودکان است.

برای من و ما اما، بعنوان زندانیان سیاسی دهه شصت، سوالی که بسیار قابل تامل است اینست که آیا ایشان نظری یا حتی جمله ایی هم در جایی در مورد سرنوشت کودکان و نوجوانان دهه شصت گفته اند!؟ خودش در یک مصاحبه گفته که طبق تعریف کنوانسیون بین المللی حقوق کودک، افراد زیر ۱۸ سال کودک محسوب میشوند. یا در یکی از مصاحبه هایش تاکید میکند که «رفتارهای خشونت آمیز و مجازاتگرا با کودکان به هیچ وجه قابل قبول نیست»

حال اگر از موضع حسن نیت فرض بگیریم که همه این دگرگونی های فکری و دگردیسی های شخصیتی ایشان، واقعی و صادقانه است چرا درباره ستم و سرکوبی که نسبت به صدها کودک و نوجوان دختر و پسر زیر ۱۸ سال که در زندان اعمال میشد، آن هم در همان زندان دستگرد اصفهان که خودش حدود یک دهه مسئولیت مستقیم داشت تا کنون حرفی نزده است و روشنگری نکرده است؟ آیا آنها کودک نبودند؟ آیا با آنها بیرحمانه و خشونت آمیز برخورد نمیشد. آیا مجازاتهای غیر انسانی شکنجه و اعدام در مورد آنها اجرا نمیشد؟

آیا خود همین جناب «مدافع حقوق کودکان» شاهد بخشی از این جنایات در زندان دستگرد نبود؟ وقتی در همان مهرماه سال شصت بسیاری از همین کودکان معصوم را در دسته های ۵۰ نفره و ۳۰ نفره و ۲۰ نفره از همان بندهای زندان دستگرد برای اعدام به میدان تیر «باغ ابریشم» که در نزدیکی همان زندان بود میبردند، خودش حتی اگر نقش مستقیم در تیرباران آن کودکان نداشت حداقل شاهد آن جنایت که بود. آیا اعدام و قتل عام کودکان زیر سن قانونی جنایت محسوب نمیشود؟ مگر نه اینست که طبق همه معاهدات حقوق بشری بین المللی، کشتار سیستماتیک کودکان و هرگونه جنایت علیه بشریت، مشمول مرور زمان نمیشد. پس چرا این جناب وکیل و حقوقدان پایه یک و مشاور عالی مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک، حتی کلامی از آن همه جنایات ارتکابی که اتفاقآ خودش عامل یا شاهد مستقیم آن بود نمیگوید؟ چرا از نقش خودش در آن دهه سیاه شصت در زندان اصفهان هیچ نمیگوید؟ چرا از دیگر پاسداران همکار و همقطارش در ارتکاب آن فجایع ضد بشری چیزی نمیگوید؟ راستی چرا این جناب دکتر و کارشناس حقوقی، هیچ کجا از سابقه سپاهی و زندانبانی خودش در دهه شصت نه تنها هیچ نمیگوید بلکه سعی دارد آن را از رزومه و گذشته زندگی خودش نیز حذف کند؟ آیا او بدین شکل میخواهد ستمگریها و سیاهکاریهای بسا بیشترش را کتمان و پنهان کند؟

بی تردید دیر یا زود، روزی نه چندان دور، پرده ها فرو میافتد و این پاسدار قدیمی و زندانبان با سابقه نیز در پیشگاه عدالت و در حضور بازماندگان نسل تار و مار شده ما، مورد حسابرسی قرار خواهد گرفت.

 

حاجی بوذری، مسئول بند و عضو جوخه اعدام زندان

یکی از پاسداران خشن و سنگدل زندان دستگرد اصفهان در دهه شصت همین مهدی بوذری بود. او از همان سال شصت بعنوان یک پاسدار امنیتی، از مسئولین بندهای سیاسی آن زندان بود و در رابطه با بچه های زندانی، علاوه بر چهره دژم و عبوسش، رفتاری کین توزانه داشت.

از همان زمان اعدامهای دسته جمعی سال شصت، بچه های زندان بنابر شواهدی میدانستند و بر این باور بودند که او عضو جوخه مرگ در زندان دستگرد میباشد. آن زمان بچه های زندان او را «حاجی بوذری» خطاب میکردند. بیاد دارم وقتی اوائل سال ۱۳۶۲ مسئولین امنیتی زندان میخواستند زندانی محبوب بند ما یعنی «سید فخر طاهری» را به بند دیگری منتقل کنند، از طرف دفتر زندان همین حاجی بوذری را برای بردن او فرستادند و او با مشاهده احترامی که همه بچه های بند نسبت به «سید فخر» ابراز کردند و موقع بدرقه، همگی به احترامش در طول راهرو بند ایستاده بودند، مثل خرس تیر خورده شده بود.

پاسدار بوذری در ادامه این شغل شریف زندانبانی، علاوه بر مسئول بند بودن، از مسئولین اطلاعاتی دفتر همان زندان دستگرد اصفهان هم شده بود و با توجه به حضور مستمرش در زندان، قطعآ در جنایت قتل عام تابستان ۶۷ نیز نقش و دست داشته است. تک تک بچه های زندان اصفهان بسیار نمونه ها از شقاوت این پاسدار در خاطرات خود دارند.

 بهرحال پس از پاکسازی و نسل کشی زندانیان سیاسی مجاهد در اصفهان در سال ۶۷ و بسیاری جنایات دیگر، این زندانبان قدیمی و پاسدار امنیتی از اوایل دهه نود شمسی، در سیستم قضایی رژیم به مقام «وکیل پایه یک دادگستری» میرسد و از آن پس تا هم اکنون عضو ارشد کانون وکلای اصفهان میباشد! میتوان حدس زد که چنین افراد بد سابقه و ستمگری تا کجا میتوانند در نظام حقوقی ملاهای پلید، وکیل مدافع مردم و منادی عدل و داد و دادگستری باشند. تلخ است وقتی تبر مدافع حق صنوبر میشود!

 

حسین حمزه زاده، زندانبان دهه شصت، وکیل پایه یک کنونی!


پاسدار حمزه زاده از همان تابستان سال شصت که فوج فوج دستگیرشدگان سیاسی راهی زندان دستگرد اصفهان میشدند در دفتر مرکزی آن زندان که در اختیار سپاه پاسداران بود ظاهرآ پست بالایی داشت ولی کمتر داخل بندهای زندانیان سیاسی پیدایش میشد. بچه ها او را بنام پاسدار حمزه میشناختند و به گفته همبندان سابقم
وی علاوه بر مسئولیتهای اطلاعاتی در دفتر زندان، در دادگاههای چند دقیقه ایی که در همان قسمت اداری زندان دستگرد به ریاست آخوند خونخوار مظاهری در پائیز و زمستان سال شصت تشکیل میشد در زمره معدود افراد امنیتی بود که بعنوان ناظر در دادگاه حضور داشت. همان ایامی که نوجوانان شجاع و جوانان رشید شهر دسته دسته در همان بیدادگاههای اسلامی محکوم به مرگ میشدند و امثال همین سرپاسدار حمزه زاده شاهد این روند فاشیستی بودند و در پرپر کردن گلهای سرسبد جامعه نقش اجرایی مستقیم داشتند.

 در ادامه آن پروسه هفت ساله خون و جنون، که نهایتآ با قتل عام بیرحمانه زندانیان در تابستان سیاه ۶۷ با مشارکت مستقیم همه پاسداران زندان و از جمله همین زندانبان بدسابقه به آخر رسید، او همراه با بقیه همقطارانش با کارنامه سیاهی از تبهکاری در زندان، به خدمت در دیگر نهادهای سرکوب رژیم «فاشیسم مذهبی» ادامه داد تا اینکه از اواسط دهه هشتاد شمسی، همانند برخی دیگر از مامورین سابق اطلاعاتی و قضایی نظام، با اتکا به گذشته درخشانش! به منصب «وکیل پایه یک دادگستری» نائل آمد و اکنون حدود بیست سال است که این زندانبان سابق، عَلَم عضویت در کانون وکلای دادگستری اصفهان را با چراغ خاموش به دوش میکشد!

جالب است بدانیم این پاسدار سابق همانند دیگر همکارش یعنی مهدی بوذری، تنها اشاره ای که در معرفی نامه حقوقی به گذشته خودش روی نت کرده نوشته «بازنشسته نیروهای مسلح» ولی ننوشته بازنشسته سپاه پاسداران!

 

مهدی مظاهری، مدیرکل مرموز دادگستری اصفهان، وکیل پایه یک و خیَر محترم کنونی!

ابتدای پائیز سال شصت، آخوندک بیرحمی بنام مظاهری حاکم شرع اصفهان شد. او بلافاصله از همان روز اول و در عرض چند هفته حدود دویست نفر از زندانیان تازه دستگیر شده اصفهان را دسته دسته به جوخه مرگ سپرد... قساوت او در کشتار آن دلاوران زاینده رود هنوز در ناله و نفرین خانواده های داغدار و دادخواه آن دیار زبانه میکشد. البته یکی دو سال بعد آن آخوند خونخوار گم و گور شد و با وجود برخی شایعات هنوز دانسته نیست کجاست و چه میکند.

بهرحال در این پروژه تحقیقی و طولانی در رابطه با زندان اصفهان، در یک مقطع بنام فرد دیگری رسیدیم بنام مهدی مظاهری که در دهه هفتاد، رئیس کل دادگستری استان اصفهان شده بود که در واقع در آن مقطع بالاترین مقام قضایی در سطح استان بود. نهادی که قاعدتآ دادستانی انقلاب اسلامی اصفهان هم زیر مجموعه آن محسوب میشد. طبعآ چنین منصب قضایی حساسی در سطح استان آنهم در دهه هفتاد، بدون تردید محصول و برآیند کارنامه این جناب رئیس کل در دهه خونین شصت بوده است که البته تاکنون مخفی نگاه داشته شده و به شکل مرموزی هیچ ردَ و جای پایی از او در آن دوران، روی نت دیده نمیشود که خود دال بر امنیتی بودن این قضیه است. هرچند میدانیم که بدلایل مختلف این فرد نمیتواند آن حاکم شرع جلاد اصفهان بوده باشد.

بهرحال مهدی مظاهری بعد از حدود یک دهه ریاست و نظارت بر محاکم و مناصب قضایی استان، در سال هشتاد به معاونت ديوان‌عالي كشور در پایتخت منصوب میشود و همزمان سيدعليرضا آوايي دژخیم زندان دزفول و اهواز در دهه شصت، جانشین او در قضائیه اصفهان میشود. در این جابجایی ها میتوان هم ترازی و موقعیت امنیتی-جنایی این فرد را در سلسله مراتب قضائیه رژیم در آن ایام بیشتر متوجه شد.

البته مهدی مظاهری بعد از اتمام کارهای رسمی که تا میانه دهه هشتاد در قضائیه جلادان داشت، طبق همان طرح «قضایی-امنیتی» انتقال و پیوستن به نهاد حقوقی وکالت، پوست اندازی میکند و تبدیل به وکیل پایه یک دادگستری و عضو کانون وکلای مرکز میشود و برای سالیان در این منصب جدید و پوششی، مال اندوزی و رانت خواری میکند!

جالب است بدانیم او تا همین یکی دو سال پیش، منصب وکیل پایه یک دادگستری را داشت ولی بناگاه ردها و اطلاعات مربوط به کانون وکلای مرکز او روی نت کور میشود و این دژخیم مرموز، بعنوان «حاج مهدی مظاهری، خیَر محترم» شروع به ارائه خدمات خیریه و بذل و بخششهای نمایشی از اموال به غارت برده مردم میکند. یکجا برای ساخت دانشکده حقوق در اصفهان در مراسم «کلنگ زنی» شرکت میکند و لقب «خیَر نیک اندیش و دانشگاه ساز» به خودش میگیرد و یا با شرکت در مراسم «موسسه خیریه شجره طیبه» در اصفهان تندیس تقدیر دریافت میکند.

برای فردی با این گذشته و سابقه تبهکاری، این قبیل اعمال و رفتارهای نمایشی، قبل از هر چیز تلاش برای سفیدسازی و پوششی برای استتار زشتی های لورفته قبلیش محسوب میشود. جناب رئیس کل اسبق دادگستری اصفهان و معاون دیوان عالی کشور و وکیل پایه یک دادگستری، اگر ذره ایی وجدان و شرف برایش باقی مانده باشد بجای این کارهای شیادانه بهتر است سری به گورستان تخت فولاد و یا باغ رضوان اصفهان بزند تا شاید با دیدن قبور صدها تن از بچه های اعدام شده دهه شصت که غریبانه در آنجا آرمیده اند و همینطور معدود خانواده های داغدارشان که هنوز زنده هستند، گوشه ای از کارنامه عدلیه این نظام اهریمن و همینطور دستاورد خونین خودش را با نگاهی دیگر بنگرد. یا لااقل در مورد سرنوشت زندانیان سیاسی سابقی که در اصفهان، در اواسط دهه هفتاد و دوران ریاست قضایی خودش، ربوده و مفقود شدند کلمه ای توضیح دهد. زندانیان آزاد شده ایی همچون زهره مظاهری، افسانه طهماسبی، محبوبه بهادری، حسن امام نیا، فرج فرزاد نیا، احمد آقایی ... که همگی ربوده و سر به نیست شدند.

بقول قران، زود باشد که ستمگران دریابند چگونه زیر و رو خواهند شد!

 

مرتضی اشراقی، دادستان انقلاب اصفهان، عضو کمیسیون مرگ تهران و وکیل پایه یک دادگستری مرکز!

مرتضی اشراقی یک کارمند معمولی بود که قبل از انقلاب در دانشسرای عالی گلپایگان تحصیل میکرد ولی پس از انقلاب بواسطه آخوندهای دانه درشت گلپایگانی همچون لطف الله صافی و محمدرضا گلپایگانی و تجربه محدودی که در امور حقوقی داشت وارد مافیای قضایی رژیم شد و بسرعت رشد کرد...

او از سال ۱۳۵۸ تا اواخر تابستان سال شصت، دادستان انقلاب اسلامی اصفهان بود و از آنجا که دادستانی اصفهان در آن تابستان خونین، همپای بقیه کلان شهرهای ایران اعدام نکرده بود تعویض شد و جلادی بنام «جواد علی اکبریان» بجای او منصوب شد...

باری، چند سال بعد دادستان انقلاب اسلامی تهران شد و همانطور که همه میدانیم در مقطع قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ او بعنوان دادستان انقلاب تهران، یکی از اعضای اصلی «هیئت مرگ» تهران بود. از آن به بعد، وی پس از طی مدارج مختلفی از سرسپردگی و اتمام کارش در دیوان عالی کشور و قضائیه جلادان، سرانجام در اواسط دهه هشتاد، پس از بازنشستگی، طبق همان ریلی که قبلآ توضیح دادم، وکیل پایه یک دادگستری و عضو باسابقه کانون وکلای مرکز میشود و از آن پس با تصدی وکالت پرونده های پرمایه مربوط به مافیای غارت و شرکت‌ها و کارخانه‌های بزرگ، و فعالیتهای خیلی حلال و کلان اقتصادی، مشغول تحصیل مال و اندوختن اموال دنیای دون میباشد!

البته در مورد او بسیار گفته شده و نیاز به تکرار نیست ولی لازم میدانم در همین جا، این نکته خصوصی را برسم انصاف یاداوری کنم که مرتضی اشراقی بخاطر آشنایی های دور خانوادگی با ما و همینطور همشهری بودن، نقش موثری در نجات من از اعدام در پرونده سال شصت در اصفهان داشت و همینطور او نقش تمام کننده ایی در پروسه آزادی موقت همسرم مینا انتظاری از اوین در سال ۶۷ و پیش از شروع قتل عام ایفا کرد...

 

مقام قضایی و امنیتی که بعد از چهار دهه جنایت، بناگاه بعنوان منتقد نظام ظهور کرد!

مصطفی سنایی فر یکی از مقامات ارشد امنیتی در قضائیه جلادان اصفهان بوده که اخیرآ بعد از ۴۵ سال استتار رسانه ای و غیر علنی بودن، برای اولین بار بعنوان منتقد نظام، از خودش رونمایی کرد!

او در یک مصاحبه سه چهار ساعته بعنوان قائم مقام وقت حفاظت اطلاعات وزارت اطلاعات و دادستان ویژه روحانیت، علیرغم ادعای روشنگری تقریبآ هیچ اطلاعاتی از تاریکخانه اشباح و مافیای قضایی و امنیتی رژیم بروز نداد و شاید تنها نکته نادانسته ای که مطرح کرد نام و سابقه و مختصات امنیتی-قضایی خودش بود. بطور خلاصه، او خودش را با حرافی های ملال آور و خودستایی های ریاکارانه این چنین معرفی کرد: از همان نوجوانی توله طلبه مدرسه حقانی میشود که در واقع توسط آخوند بهشتی و آخوند قدوسی اداره میشد. بعد از بهمن ۵۷ او و تعداد دیگری طلبه توسط بهشتی برای یک دوره کوتاه مدت آموزشی برای قضاوت معرفی میشود و ظرف چند ماه با حدود ۲۰ سال سن میشود قاضی و حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی و همزمان وارد سپاه پاسداران تازه تاسیس اصفهان میشود! در همان ماه اول با شروع درگیریهای کردستان به شهر پاوه برای سرکوب و کشتار مردم کُرد میرود، یک دوست نزدیکش کشته میشود و دوست دیگرش بنام جواد علی اکبریان زخمی میشود که به اصفهان برمیگردند.

بهرحال از همان ابتدا بعنوان حاکم شرع وارد دادستانی انقلاب اسلامی اصفهان میشود و گویا تا سال ۱۳۶۱ علاوه بر اصفهان بطور همزمان در دادگاه انقلاب قم هم مشغول ارتکاب جنایت بوده است. در همین دوره زمانی، دوستش جواد علی اکبریان نیز دادستان بیرحم همان دادگاههای انقلاب اسلامی اصفهان شده بود. با این حال این جناب شیخ مصطفی سنایی فر در طول مصاحبه هیچ کلمه ای در مورد موضوع قضاوتها و تعداد احکام اعدامی که صادر کرده نمیگوید و حتی برای اینکه چیزی از جنایتهایش در مورد بچه های سیاسی زندان اصفهان در سال شصت را به عهده نگیرد جاخالی میدهد و میگوید آن زمان مسئول آموزشگاه زندان اصفهان بوده است در حالیکه هیچکدام از زندانیان سیاسی اصفهان و حتی زندانیان سابق آموزشگاه هم، تا همین زمان هیج چیزی در مورد این فرد مخوف امنیتی نشنیده و ندیده بودند.

او در جای دیگری میگوید در مقطعی جانشین دادستان انقلاب اصفهان بوده و تا سال ۱۳۶۹ در سیستم قضایی این استان مشغول خدمت بوده است. با اینحال در مورد دهه سیاه شصت و انبوه فجایعی که شاهد رخدادش در سپاه و دادستانی و زندان اصفهان بوده کوچکترین اطلاعاتی نمیدهد و حتی منکر شکنجه میشود و شلاق و تعزیر را بخشی از قانون میداند و به هر سوالی در رابطه با شکنجه و کشتار در اصفهان براحتی میگوید من اطلاع ندارم یا در حال تحصیل بودم و یا در جبهه بودم.

کارنامه قضایی او طی این چهار دهه، طبق گفته خودش همچنین شامل مناصب و پستهای حساس قضایی و امنیتی دیگری میشود همچون دادستان ویژه روحانیت، مشاور قضایی وزیر اطلاعات در زمان فلاحیان، قائم مقام حفاظت اطلاعات وزارت اطلاعات برای سالیان در سه دوره وزارت فلاحیان، دری نجف آبادی و یونسی... در واقع خلاصه زندگی این آخوند مخوف در سه کلمه تعریف میشود: جنایت، پنهانکاری و شیادی! جالب است که او در میان تعریفهای مشمئزکننده از صداقت و پاکی و پرهیزکاری خودش، یک جا از دهانش در میرود و میگوید آخوند حجازی دژخیم دربار خامنه ای یکبار گلایه کرده بود که سنایی فر خیلی تندرو است!

از حق نگذریم این آخوند از دور خارج شده، برخی انتقادات سطحی و آبکی هم در حد گلایه و نالیدن رقت انگیز مطرح کرد که مثلآ در برخورد با هاشمی رفسنجانی و امثال محمدعلی نجفی یا صادق زیبا کلام... عدالت رعایت نشده و بخصوص اینکه به «شهید سعید امامی» و زنش ظلم شده و آنها شکنجه شدند! این در حالی بود که در تمام مدت مصاحبه، با ترس خوردگی خاصی نسبت به مقام رهبری عرض ارادت و پاچه خواری میکرد!

بله طبق معمول و در آخرین سکانس، از آنجا که این فاضلاب امنیتی-قضایی ملاها، سرانجام در کانون وکلای دادگستری سرریز میشود، ایشان هم بعد از عمری خوش خدمتی در یک حکومت ستمگر و تبهکار و بهره برداری از همه نعمات دنیوی و اخروی! حالا در دوران پیرانه سری و بازنشستگی، عبا و عمامه را به کناری نهاده و با ردای وکالت بعنوان وکیل پایه یک دادگستری و عضو کانون وکلای مرکز، مدعی دفاع از حق و حقوق مردم شده است!

----------------------------------------

در واقع این ماهیت پلید و ضدبشری نظام جمهوری اسلامی است که از روز اول ظهورش و تا روز آخر سقوطش، علاوه بر دهها و صدها نهاد و ارگان و نیروی سرکوبگر و بیدادگر و غارتگر که تاسیس و راه اندازی کرده است، تمامی نهادها و بنیادهای مدنی، حقوقی، هنری، فرهنگی، آموزشی، علمی، ورزشی، اجتماعی.. که از قبل هم در کشورمان موجود بودند را تا آنجا که میتوانست و میتواند به لوث وجود پلیدش آلوده کرده و یا نابود میکند. باشد تا روز تاریخی حسابرسی از این دشمنان بشریت در پیشگاه عدالت!

در گزارش مستند بعدی که بزودی منتشر خواهد شد، دیگر مسئولین سرکوب زندان اصفهان در دهه شصت را که هم اکنون نیز در ستم و غارت دست دارند، معرفی کرده و همچون این مستند تحقیقی، تقدیم جنبش دادخواهی خواهم کرد. در آستانه سالگرد فاجعه ملی تابستان ۶۷ فروتنانه در مقابل همه یاران و عزیزان جاودانه بخصوص هم بندان مجاهد سربدارم و همه خانواده های داغدار و دادخواه سر تعظیم فرود میاورم و ادای احترام میکنم!

 

فرّخ حیدری

 

۱ مرداد ۱۴۰۴

 HeidariFarrokh@gmail.com

www.farrokh-heidari.blogspot.com

__________________________________________________________

پانویس:

۱- اولین قسمت از این گزارش مستند در مورد زندان اصفهان – حاجی اخروی رئیس زندان دستگرد اصفهان

https://farrokh-heidari.blogspot.com/p/1.html

۲- در زندان نگاریهای موجود، دیدم فردی که خودش هیچوقت زندان اصفهان نبوده بطور غیرمسئولانه و گویا صرفآ با یک جستجوی اینترنتی، یک آخوند حوزوی اصفهانی بنام حجت الاسلام مهدی مظاهری را بعنوان حاکم شرع خونخوار اصفهان در سال شصت معرفی کرده است. در حالیکه این حجت الاسلام  یک ملَای منبری و روضه خوان سنتی و فاقد هرگونه سابقه قضایی در اصفهان بوده و چند سال پیش هم در سن ۸۶ سالگی مرد.

۳- تمامی تصاویر و اسناد درج شده در این گزارش تحقیقی، برگرفته از سایتهای مرتبط با نهادهای جمهوری اسلامی میباشد.

 

۱ نظر:

  1. سلام و هزاران درود، فرخ جان خسته نباشى، خدا قوت🙏
    اولاً مواظب سلامتيت باش، ثانياً همچمان چهار نعل بتاز براى افشا و رسوائى جانيانى كه دستانشون به خون جوانان اين مرز و بوم آغشته هستش، و در تمامى جنايات ملايان ضد ايران و ايرانى نقش مؤثرى ايفا ميكردند! تا روز حسابرسى چندان فاصله اى نمونده، باشد كه در دادگاه هاى بعد از سرنگونى شمايان و ساير شهود به وضوح نتيجه اعمالتون رو شاهد خواهيد بود🙏دست مريزاد🙌💚🤍❤️🙏💐

    پاسخحذف